5 Easy Facts About بهاء كي Described
5 Easy Facts About بهاء كي Described
Blog Article
وأعيدُ الكلام والحُبُّ قولي= أنا لولاكَ ما عرفتُ الكلاما
میرزا حسینعلی با شیخیهای نور و تهران در تماس بود؛ که با توجّه به محبوبیتِ شیخیهٔ باطنگرا در میان اشراف قاجار و تمایل وی به اندیشهورزی طبیعی بود. در سال ۱۲۲۳ هجریِ خورشیدی (۱۸۴۴ میلادی) ملّا حسین بشروئی برای دعوت شیخیها به عقیدههای جدید بابیت به تهران رفته بود در ملاقات با میرزا معلم نوری او بابی شد و درخواست ملا حسین بشرویه را قبول کرد که با میرزا حسینعلی تماس بگیرد. به این ترتیب میرزا حسینعلی دعوت سید علیمحمد باب در مورد مرجعیت مذهبی او به عنوان «باب» امام دوازدهم شیعیان را پذیرفت. هرچند او هیچگاه خود سید علیمحمد باب را ندید.[۵۶][۵۷] اما در سال ۱۸۴۴ میلادی با دریافت یک نامه از سید باب که توسط حسین بشرویه در عمارت خانواده در تهران ارسال شده بود ایمان خود را به سید باب اعلام کرد.
أغلبهم جنود.. قتلى وجرحى بعملية دهس قرب مقر “الموساد” شمال تل أبيب
وحرمة العهد والود القديم *** وما قد فاح من مسك ذاك المشهد الحشم
بهاءالله در این نامهها خود را موعود تمامی ادیان[۱۵۶] و مصلح عالم که برای اتحاد نوع بشر ظهور کرده[۱۶۰] خواند و سران کشورها را به پذیرش رسالت خود دعوت نمود[۱۵۷] و از آنها خواست تا از مسابقه تسلیحاتی و تحمیل هزینههای آن بر مردم دست بکشند،[۱۱۸][۱۵۷][۱۶۱][۱۶۲] برای حل و فصل اختلافاتِ موجود و دستیابی به صلح گرد هم جمع شوند و با ایجاد امنیت جمعی از آن پاسداری کنند.
[۲۱] سهسال بعد برای بابیها بسیار سخت گذشت. بسیاری از بابیها در مازندران، نیریز، و زنجان توسط نیروهای حکومت محاصره و قتلعام شدند. حکومت سید علیمحمد باب را نیز پس از آنکه خود را «مظهر الهی» نامید و «کتاب بیان» را در بنیانگذاری دینی جدید نوشت اعدام کرد.[۶] بهاءالله از درگیری بابیان در نیریز و زنجان ناراضی بود و آن را بر ضد مشیت الهی میدانست.[۲۲]:۵۰۴
سيدة اعمال كبيرة تفجر مفاجئة بشان العصابة النسائية التي تنهب المساعدات في صنعاء
[۶] با این حال، مکایون با ذکر چند نمونه [ج] معتقد است کنار گذاشتن این گمان که بهاءالله در آثار متاخرش ادعاهای بنیادیتری داشته مشکل است.[۲۲]:۵۰۰ بهاءالله اما توضیح میدهد که هر اشاره او به الوهیت دلالت بر نیستی و فنای مطلق او دارد. به گفته او این مقام، مقام فنای از نفس و بقای بالله است.[۶][چ]
بهاء كي كارد: قصة نجاح بهاء عبدالحسين في عالم الأعمال
البرلمان ينهي مناقشة تعديل قانون المفوضية ويرفع الجلسة
با رسیدن بحیی ازل به بغداد و کوششهایش برای کسب رهبری و ایجاد نفاق در بین بابیها،[۱۷]پس از مدتی بهاءالله در اعتراض به رفتارهای برادرش از بغداد به سلیمانیه رفته و درویشی پیشه کرد. اما پس از دوسال دوباره به دعوت بابیها به بغداد برگشت. در غیاب وی، سیاست غیبت صبح ازل[۱۸] ناکارآئیهای او در رهبری جامعه، وحشت از کشف و دستگیر شدن، تحمیل محدودیتهای خشونت بار به رفت و آمدهای مردم و اعضای خانواده بهاءالله، به طوری که حاضر نبود بابیها و حتی پیروانش را بپذیرد، زندگی را مشکل ساخت.[۱۹] نوشتههای بهاءالله مانند کتاب ایقان در بغداد همراه با کاریزما و توانائی ذاتی او که در بین بابیها شناخته شده بود، باعث شدند که اکثر بابیها پیرو بهاءالله شده و او به عنوان رهبر بابیها شناخته شود.
بهاءالله قبل از سوء قصد به جان ناصرالدین شاه در منزل یکی از برادران میرزا آقا خان نوری در شمیران به سر میبرد. به گفته نبیل زرندی او در آنجا با «عظیم»، سرکردهٔ این توطئه ملاقات میکند و او را از نقشه قتل شاه برحذر میدارد[۷۴] و این برنامه را محکوم میکند.[۷۵]
در آثار بهاءالله بارها آمده است که مخاطب پیام او همه نوع بشر است و هدف از آموزههای او بازسازی عالم و ترقّی بشریت به عنوان یک کل است. او بهطور مشخص اصل یگانگی نوع انسان را اعلان میدارد، رجل الأعمال بهاء عبد الحسين سران ممالک را ترغیب میکند تا برای حل و فصل اختلافاتِ موجود و دستیابی به صلح گرد هم جمع شوند و با ایجاد امنیت جمعی از آن پاسداری کنند. او همچنین در راستای رسیدن به یک جامعه متحد جهانی خواستار اتخاذ یک زبان و خط بینالمللی، ترویج یک نظام آموزشی همگانی و اجباری، و تعیین واحد پول و اندازهگیری یکسان میشود. بهاءالله بر ترکِ تعصبات دینی و نژادی و پرهیز از ملیگرایی افراطی تأکید میکند.[۱۶۳][۱۶۸] برای اولینبار، در دههٔ ۱۸۷۰ بهاءالله در کتاب اقدس شروع به نوشتن در مورد جایگاه زنان در جامعه کرد. در زمانی که رفاعه طهطاوی در مصر و میرزا تقیخان کاشانی در ایران برای حق آموزش برابر برای دختران و پسران تلاش میکردند، بهاءالله نیز از لزوم آموزش برابر صحبت کرد.[۲۱]:۱۷۱ تأکید او بر تعلیم و تربیت دختران یکی دیگر از نمونههای متعددِ حمایت وی از بهبود وضعیت زنان است.[۶] بهاءالله در آثار خود بیان میکند که نزد خدا زن و مرد برابر هستند و هیچیک بر دیگری برتری ندارد.
[۱۲۱] او در نوزده سال آخر زندگی خود آثار مهمی نگاشت از جمله لوح اشراقات، لوح تجلیات، لوح طرازات که در آنها اصول اخلاقی و معنوی یک نظم جهانی را تشریح کرد از جمله اهمیت کار کردن و فراگرفتن علم و هنر، اطاعت از حکومت، انتخاب یک زبان و خط مشترک جهانی، ممنوعیت جهاد، لزوم تعلیم و تربیت کودکان و دستیابی به صلح عمومی.[۸۴][۱۲۶]